از زمانی که قرار شد
دیگر
بیشتر اوقاتمان را
باهم
نباشیم
هر شب خواستم
تو را ازوجودم اخراج کنم!
اما
هر بار مانند درختی تازه
در افکارم قد می کشیدی و
مرا فرا می گرفتی!
به قول مهدی اخوان ثالث:
آمدم یاد تو از دل به برونی فکنم
دل برون گشت ولی
یاد تو
با ماست
هنوز!
پی نوشت:
خلاصه نمی دانم چطور بعضی ها
زود کینه ای می شوند؟؟؟
من در این تنهایییییییییی
هنوز منتظرت هستم
بازگرد!