عید

«نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر ، به یکباره ، جوان خواهد شد»
قلم را
نو
خواهم کرد
از بالا

می بینم 

می نویسم با

زاویه ای
با درجه ی مثبت

خلاف 

عقربه های ساعت

آزادی؟

رهایم کردی
به خیال آزادی
اما
حقیقت این است:
«من از آن روز که
در بند تو ام ، آزادم»

اخراج یا رجعت؟

یا امام رئوف ع
خواهم رفت
اما
منتظر باشم برای
بازگشت
یا
دیگر تمام شد؟؟؟
پی نوشت : لحظات وداع

خدایا جز تو را دارم ؟؟؟

پذیرفته نشده!!!
درست بود ،کور بود
ولی رفقایم را
به امتحان خدا
ترجیح دادم
😭😭😭😭😭

پی نوشت : در حرم امام رئوف

مهم نیستی

حقارت نزد خدا
یعنی
دوستت از تو
به خدا برسد
حال بگو ببینم
مهم هستی؟

استقامت

کویر را
دوست دارم
چون در سختی
به وجود آمده و
در سختی هست
پی نوشت :
در راه دیدار ٕ
امام رئوف ع

دٔرک

می خواهم
دٔرک را
دٔرک کنم !!!
سکوت
بهترین راه است...

ظرفیت ندارم؟؟؟

«اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟»
پس
اگر به من علاقه ای داری
ظرفم را بشکن...

عشق با زبان ریاضی

حیف که
متغیر وابسته ام
و تو
متغیری ، مسقل
وگر نه
تابع جوابی نداشت...

شوق سفر

بعد از مدت ها
دیدارش ، به من
جان تازه ای بخشید
حال ، دیگر خدا
می خواهد
هم سفرش کند با ما !!!
خدایا ، به راستی تو می دانی
و ما بی خبریم....